انجمن آوای رمان

✦ اینجا جایی است که واژه‌ها سرنوشت می‌سازند و خیال، مرزهای واقعیت را درهم می‌شکند! ✦ اگر داستانی در سینه داری که بی‌تاب نوشتن است، انجمن رمان‌نویسی آوای رمان بستری برای جاری شدن قلمت خواهد بود. بی‌هیچ مرزی بنویس، خلق کن و جادوی کلمات را به نمایش بگذار! .

ثبت‌نام!

گالری یلدا نگینا | گالری یلدای اختصاصی آوای رمان

تاریخ ثبت‌نام
8/6/24
نوشته‌ها
326
  • موضوع نویسنده
  • #1
Picsart_24-12-20_16-23-34-911.webp


این تاپیک گالری یلدای اختصاصی @NEGIN می‌باشد و کاربر دیگری نمی‌تواند در این تاپیک ارسالی بزند!
این تاپیک بعد از هر یلدا قفل می‌شود و یلدای بعدی باز و توسط کاربر بروزرسانی می‌شود.

 
  • موضوع نویسنده
  • #2
امروز صبح که رفتیم خونه مادرجونم اینا که بهشون سر بزنیم، مادرجونم دنبال شناسنامه و کارت ملی بابابزرگم می‌گشت.
ما داشتیم کمکش می‌کردیم پیداش کنه..
بابا بزرگم گفت:
_چیسه خانِنی؟ (برای چی میخواینش؟)
چون کسی جواب نداد من گفتم:
_ مادرجون از دستت خسته شده میخواد طلاقت بده!
طفلی مونده بود چی بگه.. تهش با خنده برگشت گفت:
_ هارش ته وچه چی گنه؟ ( نگاه کن بچت چی میگه؟)
مامانمم برگشت به باباش گفت: چیسه شلوغی کنی مه مار تره طلاق هاده! ( چرا شلوغ کاری میکنی مامانم طلاقت بده)
طفلی هم خندش گرفتع بود هم حرص میخورد آخرشم گفت پا میشم دوتاتونو میزنم.. بعد با عصا تهدید شدم :))
من ذاتا آدم مظلومیم ولی🐥

1403/09/30​
 
عقب
بالا