متفرقه حست رو به زبان ادبی بیان کن!

[نیلی؛نیلی؛ is verified member.]

از عنوان تاپیک مشخصه
(اسپم ممنوع)​

 

[نیلی؛نیلی؛ is verified member.]

‏ویران شُدهِ را حوصِلِه ی مِنَّتِ مِعمار نَباشَد! ویرانهِ یِ مارا بگذارید که ویرانهِ بمانَد!

 

[نیلی؛نیلی؛ is verified member.]

چنان دل بسته ام کردی که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما سایه ام با من نمی آمد!
خطاب به مادیات

 

[پرتو]

نه آنکه خسته نباشم که هستم
نه آنکه گریه نکرده‌ام
که قدر یک بالشت و نیم اشک ریخته‌ام
ولی کمی سرتق‌ام!
نسبت به زندگی، کمی وقیح شده‌ام
خوشم نمی‌آید به آن ببازم!
قوی بودن را، به بهای فروختن احساساتم
از روزگار خریده‌ام.
من اُمیدواری را با چنگ و دندان،
به دست آورده‌ام
محال است آن را از دست بدهم!

؛فاطمه اندربای؛

 

[پرتو]

سُکوت،
آخرین تلاش برای گفتن همه چیزهایی‌ست که وقتی صحبت می‌کردیم، نمی‌فهمیدند...

 

[Pary]

هَرگِز وجود حاضِر غایبِ شِنیده‌ای؟
مَنْ دَر میٰانِ جَمع و دِلَم جایِ دیگَریست!​

 

[Alien]

سیاه و سرد و پذیرنده، آسمان توام
بلند و روشن و بخشنده، آفتاب منی​

حسین منزوی

 

[Natasha]

میروم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانهٔ خویش

 

[Three point]

بنظرت می‌تواند پایان هارا طاقت بیاورد؟
می‌تواند شکستشان دهد؟
این سرنوشتِ احمقانه را چطور؟
قلبم را می‌گویم، قلبم را!
یعنی می‌تواند به خدا وصل شود؟
میتواند این زنجیر قهر را پاره کند؟
این درد چطور؟ تمام می‌شود؟
قلبم را می‌گویم...

 

[-zahra.s-]

نه میل به آغاز ، نه توان پایان دارم؛
'عمریست که مرده ام من و جان دارم'️

 

[پرتو]

حتی به خط پایان هم فکر نکرده بود..
دونده‌ای که اول شد،
از خودش فرار می‌کرد...

 

[پرتو]

مدت‌هاست ایستاده‌ام بر فراز اتفاقی که نمی‌افتد...

پابلو نرودا

 

[پرتو]

هوایِ پر زدنم در حصارِ دنیا نیست
مرا ببر به تماشایِ عالمی دیگر...
................[سجاد سامانی]

 

[Alien]

تورو با غیر میبینم و صدایم در نمیاید
دلم میسوزد و کاری ز ِ دستم؟ بر نمیاید..
.
.
یک روز می آیی که من دیگر دُچآرت نیستم از غم ویرانم ولی چشم انتظآرت نیستم.... ​

 

[Alien]

آمده بودم که بمانم، اما زودتر از من آمده بود همانی که هیچ شباهتی به من نداشت اما تو عجیب او را دوست داشتی انگار دیر آمدم،خیلی دیر... ᅟ

 

[پرتو]

من ماهی‌ام اما به سرم شور نهنگ است
این برکه‌ی بی‌حوصله اندازه‌ی من نیست..
....................[علیرضا بدیع]

 

[پرتو]

رها می‌کنم و می‌گویم:
همین بود، تمام شد..